غمت شود به دل من فزون، دقیقه دقیقه
دلم ز هجر شود پر ز خون، دقیقه دقیقه
هر آنچه خون به دلم شد ز اشتیاق جمالت
شد از دو دیدۀ زارم برون، دقیقه دقیقه
هر آن دلی که به دام کمند زلف تو افتد
ز غم، فتد به سر او جنون دقیقه دقیقه
هلاک می شدم از تیر ناز او، به نگاهی
اگر لب تو نمی شد مصون، دقیقه دقیقه
چه فتنه ایست به چشم سیاهکار تو، ای مه؟
به یک نظر، کند عالم فسون، دقیقه دقیقه
که را شهید نمودی به رهگذار، که ریزد
ز تیغ ناز تو پیوسته خون، دقیقه دقیقه
ز ضرب تیشۀ فرهاد و تیر غمزۀ شیرین
هنوز ناله کشد بیستون، دقیقه دقیقه
پس از حکایت مجنون ز عشق و از غم لیلی
کسی ندیده چو من تاکنون دقیقه دقیقه
ز کلک نغز صبوحی شکر ز خامه بریزد
ز وصف آن لب یاقوت گون، دقیقه دقیقه